مُهر بر لب زده

دردی بود در دل ، ذکری بود بر لب ... گفتم تابدانم تا بدانی ...

اما این اهانت ها به همین جا ختم نمى شود واهانت هایى که متوجه آن حضرت شد فراوان بود. برخى از این اهانت ها مربوط به قبل از جنگ، برخى مربوط به زمان جنگ، ودسته اى دیگرى مربوط به بعد از جنگ بود.
براى نمونه قبل از جنگ شخصى از لشکر مقابل نزد خیمه ها آمد وفریاد زد: أین الحسینَ؛ حسین کجاست؟ با این که تمام اصحاب وبنى هاشم حضور داشتند خود حضرت پاسخ دادند: من حسینم. آن مرد به حضرت گفت: بشارت باد تو را به آتش که هم اکنون وارد آن خواهى شد. امام فرمودند: [نه،] بلکه بشارت باد مرا به پروردگارى مهربان وشفاعتگر که خواسته ام را اجابت مى کند. تو کسیتى؟ گفت: من محمدبن اشعث هستم.
او برادر جعده قاتل امام حسن مجتبى علیه السلام بود که خداى متعال در همان لحظه عقوبتش کرد: هنگامى که مى خواست بپیچد پایش در رکاب اسب گیر کرد وبر زمین کشیده شد وبه درک واصل گردید.
وقتى حضرت مى خواستند به نماز بایستند، یکى از لشکریان دشمن به نام حصین بن نمیر فریاد زد: نماز تو [که] قبول نیست [براى چه نماز مى خوانى؟!] حبیب بن مظاهر به او گفت: اى نابکار، گمان مى کنى نماز فرزند رسول اللّه قبول نیست ونماز تو پذیرفته مى شود؟
مانند چنین اهانت هایى در حق قمر بنى هاشم، حبیب، بریر، و.... انجام نشد وفقط حضرت بودند که این زخم زبان ها را ـ که از زخم تیغ بدتر بود ـ تحمل کردند.
اینها مربوط به پیش از جنگ بود. در هنگام جنگ نیز اتفاقاتى که براى آن حضرت افتاد، براى هیچ یک از یارانشان صورت نگرفت. البته در این جا از حوادث هنگام جنگ مى گذرم، فقط همین قدر مى گویم که ارباب مقاتل درباره این لحظه گفته اند:
فرقةٌ بالسیوفِ وفرقةٌ بالرماحِ وفرقةٌ بالحجارةِ وفرقةٌ بالخَشَبِ والعصا؛ گروهى با شمشیر، گروهى با نیزه، عده اى با سنگ، وعده اى با چوب وعصا آن حضرت را فرا گرفتند.
در حالى که حضرت هرگز اجازه ندادند چنین رفتارى با اصحابشان انجام شود. این مطلب مربوط به زمانى است که حضرت هنوز سوار بر اسب بودند. هنگامى که حضرت بر زمین افتادند نیز این ماجرا تکرار شد وپیش از آن که حضرت بر زمین بیفتند، در روایت آمده است که یک تیر در حلق مبارک ایشان فرو رفت.
مرحوم شیخ جعفر شوشترى ـ از علما ومجتهدان بزرگ ـ فرموده است: اگر چند دقیقه به امام حسین علیه السلام مهلت مى دادند ایشان جان تسلیم مى کردند واصلاً به این کارها حاجت نبود. اما در آن لحظات آخر نگذاشتند ایشان به آسودگى جان بسپارند.
در این جا ماجراى شمر وبر زمین افتادن امام را نمى گویم؛ چرا که به راستى انسان نمى تواند حتى اندکى از حق این مصیبت عظیم را ادا کند. این مسائل در شهادت رسول خدا، حضرت امیر، امام حسن مجتبى علیهم السلام یا حتى در شهداى کربلا رخ نداده وفقط از اختصاصات آن حضرت است.
ما نمى توانیم مصیبت کربلا وعمق این فاجعه را تصور کنیم. خیلى از مسائل هم به دست ما نرسیده وبسیارى از کتب مقاتل وتواریخ در گذر زمان از بین رفته، یا به شعله هاى آتش سپرده شده است. فقط یک عنوان کتاب که در قم تألیف شده وبنابه نقل شیخ طوسى ده هزار برگ (بیست هزار صفحه) مطلب داشته است، به طور کامل سوزانده شده وحتى یک خط از آن هم بر جا نمانده است. غرض این که از قضایاى عاشورا، آنچه به دست ما رسیده فقط قسمتى از وقایع کربلاست.